به نام خدا و سلام
ساعت ۰۰:۰۴ روز یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۸
توی یه اتاق ۳ در ۴ با یه پنجره، روی تخت، تنها، زیر پتو، اجبارأ دراز کشیدم.
از مشهد برگشتم، جمعه بود که رسیدم خونه. همین!
زندگیم در حال تغییر هست به گمانم، کارم هم کلأ فعلا بر وفق مرادم نیست به اقتضای زمان و مکان و به خاطر لقمه ای نان (هرچند لقمه ای چرب و چیلی) دارم ادامه میدمش و به اقتضای زمان تا ۱۰ یا ۲۰ و حتی ممکنه تا ۳۰ سال دیگه هم داشته باشمش.
من خیلی به خودم می پردازم، حداقل به صورت نظری که اینطوری به نظر میرسه و این ردیف کردن اشکالات و نواقصم که از ۱۰-۱۵ سال پیش بلکه قبل تر شروع شده تمومی نداره و علاوه بر این باعث ندیدن حقایقی که در اطرافم در حال اتفاقه شده. لذا بر آنم که به آنها نیز بنگرم ولی خب نمیشه که شرح و بسطش داد به صورت واضح و مبرهن. ادامه مطلبــــ
درباره این سایت